آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳ ۰۹:۵۱ بعد از ظهر
|
|||||||
بانو
![]()
شماره عضویت :
1047
حالت :
![]()
ارسال ها :
978
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
صداش خیلی قشنگه، قشنگترین صدای دنیاست... دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم. که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت میدونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون میخواهید لواش میخرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. … این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن! داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد میکرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده بود. مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. گفتم نفهمیدی کی بود؟ گفت من اصلا جلو نرفتم. دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این نونوایی تعطیله. دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. اما انگار چارهای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیقتر بپرسم. دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر میکردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم میسوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی …؟ تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه … یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قولهایی که به خودت دادی یادت نره … ![]()
می پسندم 3 0 3 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۸:۰۴ قبل از ظهر
![]() |
|||
![]() ![]() می پسندم 4 0 4 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۳:۱۸ بعد از ظهر
![]() |
|||
مامانم دوست دارمم ![]() ![]() ![]() می پسندم 3 0 3 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۱ بعد از ظهر
![]() |
|||
بانو
![]()
شماره عضویت :
93
حالت :
![]()
ارسال ها :
472
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
255
اعتبار کاربر :
3025
پسند ها :
329
تشکر شده : 620
|
![]() ![]() ![]() هیچی مثل مادر نمیشه می پسندم 5 0 5 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۶:۳۹ بعد از ظهر
![]() |
|||
عضو
![]()
شماره عضویت :
785
حالت :
![]()
ارسال ها :
151
محل سکونت : :
زیر آسمون شب
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
154
اعتبار کاربر :
2227
پسند ها :
156
تشکر شده : 271
|
به نام خداوندی که مادرراافرید ..ولالاییهایش رازیباترین آوازمان قرارداد
مرخصی ندارد حتی وقت استراحت ندارد حقوق ومزایاندارد بیمه ندارد ترفیع پست ومقام ندارد استعفاندارد بازنشستگی هم ندارد خسته نیست ...گرسنه نیست..چهارستون بدنش سالم است..اماازدردشبهاخواب ندارد..وبازهم می گویدبی خوابی زده به سرم فدای مادر.... ![]() ![]() می پسندم 5 0 5 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳ ۰۶:۵۲ بعد از ظهر
![]() |
|||
بانو
![]()
شماره عضویت :
1042
حالت :
![]()
ارسال ها :
2763
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19504
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
![]() می پسندم 2 0 2 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱ امرداد ۱۳۹۳ ۰۹:۰۹ بعد از ظهر
![]() |
|||
بانو
![]()
شماره عضویت :
1047
حالت :
![]()
ارسال ها :
978
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
بهشت من همواره آغوش بی ریای توست مادر دوستت دارم تا همیشه ![]() تا هرزمان که هستم ونفس می کشم نه نتها زیباترین صدا از آن توست مادر که همه وجود توسراسر زیبایی است... دوستت دارم تا همیشه ![]() تا هرزمان که هستم ونفس می کشم ![]() ![]() می پسندم 2 0 2 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱ امرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۱۱ بعد از ظهر
![]() |
||
عضو
![]()
شماره عضویت :
290
حالت :
![]()
ارسال ها :
291
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
45
اعتبار کاربر :
1359
پسند ها :
323
تشکر شده : 283
|
مادرم خداوند قرین رحمتت بکند الهی امین
می پسندم 4 0 4 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
چهارشنبه ۱ امرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۴۳ بعد از ظهر
![]() |
|||
بانو
![]()
شماره عضویت :
1047
حالت :
![]()
ارسال ها :
978
جنسیت :
![]()
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
23972
پسند ها :
1433
تشکر شده : 1000
|
نوشته شده توسط : نیما 503 » مادرم خداوند قرین رحمتت بکند الهی امین
خدا همه مادرای از دست رفته رو بیامرزه و همه مادرای در قید حیاتو حفظ کنه
خدا مامانه آمال جونو هم شفا بده مادرا حتی اگه نباشن بازم دعاوشون در حق بچه هاشون مستجابه فقط کافیه برین کنار مزارشون و از شون بخواین دعا تون کنن مادرا جنسشون شبیه فرشته هاست نمیدونم امشب چرا همش دلم میخواد از مادر بگم... نمیدونم چم شده... ![]() ![]() می پسندم 2 0 2 ![]() تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
![]() ![]() |
|
اطلاعات نویسنده |
![]()
پنجشنبه ۲ امرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۱۲ قبل از ظهر
![]() |
|||
![]() می پسندم 0
|
||||
![]() ![]() |
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
قشنگ ، ترین ، صدای ، دنیا ، |
|