آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۰۶ قبل از ظهر
|
|||||
عضو
شماره عضویت :
706
حالت :
ارسال ها :
68
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
83
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
556
پسند ها :
47
تشکر شده : 197
|
رحیم صداقت یکی از دهها کودکی است که در هفتم تیرماه سال 66 در بمباران شیمیایی سردشت قربانی سلاح شیمیایی شد. او که امروز عنوان جانباز شیمیایی را یدک می کشد به دعوت از وبلاگ جانبازان شیمیایی ایران 800 کیلومتر را طی کرد تا میهمان ما باشد. البته این دعوت متقابل بود چرا که ماه قبل من میهمان خانه کوچک رحیم صداقت بود. آن روز برای رسیدن به خانه او در حاشیه شهر از یک شیب خطر ناک که نزدیک بود به داخل آن سقوط کنم عبور کردم تا به خانه کوچک استیجاری رحیم رسیدیم. البته خانه قبلی وضعیت بدتری داشت ولی این خانه کوچکتر از خانه قبلی بود. خانه رحیم یک اتاق 10 متری داشت با یک آشپزخانه کوچک که سقفش با تیرچه های چوبی پوشیده شده بود. همسر رحیم به زبان کردی از رحیم می خواست تا از میهمان ناخوانده پذیرایی کند. دیگر داشت صحبتمان گل می انداخت که رحیم تنها عکسی که 25 سال تا کنون نزد خود نگاه داشته بود را به من نشان داد. عکس کودکی 5 ساله که با تاولهای شیمیایی بر روی تخت بیمارستان شهید چمران تهران بستری شده است. قرار شد روایتش را وقتی تهران آمد برایم بازگو کند.
رحیم صداقت با حضور در خبرگزاری مهر در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد نحوه مجروحیتش می گوید: آن زمان پنج سال بیشتر نداشتم و چیزی یادم نمی آید ولی از دوستان، همسایگان و کسبه داستان آن روز را در سینه ام نگاه داشتم تا روزی برای کودکانم بازگو کنم. آن روز پدرم برای گرفتن کوپن مرغ و تخم مرغ رفته بود مغازه کاک محمد و من همراه با مادر و خواهرم در مغازه میوه فروشی پدرم منتظر او بودیم. من دائما به میوه ها دست می زدم و مادرم می گفت: رحیم این میوه ها کثیف است دست نزن مریض می شوی. مادرم هم زن رنج کشیده ای بود و با زن دوم پدرم با هم زندگی می کردند. ساعت چهارو نیم عصر بود که صدای هواپیماهای دشمن فضای منطقه را پر کرد. همه مردم و کسبه بازار سراسیمه به بیرون خانه ها و مغازه ها ریختند. ناگهان با اصابت یک بمب در روبروی مغازه پدرم در میدان سرچشمه سردشت همه چیز برهم ریخت. آن بمب حاوی گازهای شیمیایی بود و بعد از اصابت با فشار زیاد گاز خردل را به اطراف پراکنده می کرد. مادر و خواهرم از شدت صدمات بیهوش شدند و من هم در داخل جوی آب خیابان افتادم. زن دوم پدرم سراسیمه خود را به مغازه رساند و مرا از جوی آب در اورد و به درمانگاه شهر برد. بعد از چند روز مرا به بیمارستان شهید چمران تهران منتقل کردند. همانجا بود که عکاسان از من عکس گرفتند و آن عکس تا امروز در تمامی کتابها و نمایشگاه های ارائه و چاپ شده است.
زندگی بعد از حمله شیمیایی
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
درخواست...
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۳۲ بعد از ظهر
[1]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
748
حالت :
ارسال ها :
1081
محل سکونت : :
حومه اصفهان؟؟؟؟
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
434
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
6220
پسند ها :
696
تشکر شده : 432
|
تشکر--عالی بود
کم پیدا شدی داداش حامد-نیستی؟؟کجاهایی؟ می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
درخواست...
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۵۱ بعد از ظهر
[2]
|
|||
مدیر انجمن انجمن دفاع مقدس
شماره عضویت :
1784
حالت :
ارسال ها :
3460
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
462
اعتبار کاربر :
72225
پسند ها :
2031
تشکر شده : 2670
|
زیباست
می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
درخواست... ، |
|