آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ ۰۶:۵۵ بعد از ظهر
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1977
حالت :
ارسال ها :
473
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
176
اعتبار کاربر :
10712
پسند ها :
241
تشکر شده : 625
|
آرزویش با ” تو ” بودن است اما... نه به بهای پا گذاشتن روی آرزوی تو! آرزویش این است که: ” بخواهی و بمانی ” نه اینکه بمانی به خواهشش بعضی ها ﺭﺍ می توان ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿ ﺸﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ باید ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ اﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ نباید ﺧﻮﺍﺳﺖ! ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ! ﺍﻣﺎ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ... ﺍﺳﯿــــﺮِ ﻧﮕﺎﻩِ ﺑﯿ ﻘﺮﺍﺭ!!! دست به دامن خدا که می شود ...چیزی آهسته در درونش به صدا می آید که: نترس! از باختن تا ساختن دوباره، فاصله ای نیست . .
گاهـ ـــی ﻭﻗﺘـــــﻬﺎ بهترین کاراین ست که...مشکلات رابرای مردم تعریف نکرد نیمی ازآنها علاقهای به شنیدنش ندارند ونیمی دیگرهم ازشنیدن آن خوشحال میشوند!!! خدایا اگر عاشقانه عاشقت شد... چه شکوهمندانه از هم می پاشی!!! پس خوش است دوست داشتن مداوم تو را به خاطرآوردن توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
به مچ پای بیمار اشاره کردم بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر...
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم
لحن و عبارت
دوران کودکی همزمان
قحطی شده بود و
عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند
شبی پدرم دستم را گرفت
پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم (نقل از" دکترمرتضی عبدالوهابی " استاد آناتومی دانشگاه تهران) می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|